وجود گوشت حیوان در رژیم غذایی انسان اولیه با کمک ببرهای دندان خنجری آغاز شد.
وقتی دهان شما از دیدن دنده های کبابی گوسفند آب میافتد ، وقتی یک چیزبرگر و ببیکن را میبینید ، لذتی که از ساندویچ سالامی میبرید در نهایت به یک نتیجه ی ساده و بدیهی میرسید؛ انسان ها عاشق گوشت هستند!
اما چرا ما خیلی بیشتر از اقوام نخستین مان گوشت میخوریم و چرا از صدا و بوی استیکها دهانمان آب میافتد؟
دانشمندان هنوز سوالات بیپاسخ زیادی در مورد منشأ و تکامل گوشتخواری انسان دارند، اما تئوریهای قوی ای در مورد اینکه چه زمانی، چگونه و چرا شروع به گنجاندن مقادیر بیشتری از گوشت در رژیم غذایی همهچیزخوار خود کردیم، وجود دارد.
تغییر اقلیم باستانی
بین 2.6 تا 2.5 میلیون سال پیش، زمین به طور قابل توجهی گرمتر و خشک تر شد. قبل از این تغییر آب و هوا، اجداد ما بیشتر از میوه ها، برگ ها، دانه ها، گل ها و … برای ادامه ی بقا استفاده میکردند.با افزایش دما،جنگل های سرسبز کوچک شدند و علفزارهای بزرگ رشد کردند.با کمیاب شدن گیاهان سبز، فشار تکاملی انسان های اولیه را مجبور به یافتن منابع جدید انرژی کرد.
باستان شناسان استخوان های موجود علفخوار بزرگی را یافته اند که قدمت آن به 2.5 میلیون سال قبل برمی گردد و آثار برش آشکار با استفاده از ابزارهای سنگی در آن دیده می شود. اجداد باستانی ما هنوز شکارچیان توانمندی نبودند، اما احتمالاً گوشت را از لاشه های افتاده جدا کرده و میخوردند. مارتا زاراسکا، نویسنده کتاب “Meathooked” می گوید: «علف های بیشتر به معنای حیوانات بیشتر در حال چرا هستند، و حیوانات در حال چرای مرده بیشتر به معنای گوشت بیشتر هستند.» زمانی گهگاهی انسانها گوشت میخوردند اما طولی نکشید که به بخش عمدهای از رژیم غذایی ما تبدیل شد. زاراسکا میگوید شواهد باستانشناسی زیادی وجود دارد که نشان میدهد تا ۲ میلیون سال پیش، اولین گونههای انسانی به طور فعال گوشت میخوردند.
ابزارها «دندان دوم» ما شدند.
در مکانهایی در کنیا که قدمت آن به 2 میلیون سال پیش بازمیگردد، باستانشناسان هزاران «چاقو» و سنگچکش را در نزدیکی انبوه تکههای استخوان حیوانی با علائمی که نشان دهنده ی شکار است کشف کردند. باید خاطرنشان کرد که اقوام ما آروارههای قویتر و دندانهای بزرگ تری نسبت به انسان امروزی داشتند، دهان و رودههای آنها برای خرد کردن و هضم مواد گیاهی طراحی شده بود، نه گوشت خام. ابزارهای سنگی نیز میتوانند بهعنوان مجموعه دوم دندانها عمل کنند، تکههای گوشت را از لاشه گورخر جدا کنند یا استخوانها و جمجمههای باز را به هم بزنند تا به مغز یا مغز غنی از مواد مغذی وارد شوند.اجداد ما با پیش فرآوری گوشت با ابزارهایی که در اصل برای حفر و شکستن آجیل طراحی شده بودند، جویدن و هضم گوشت حیوانات را آسانتر کردند. ابزارهای دستی سنگی اولیه برای تراشیدن لاشه ها یا شکستن استخوان های بزرگ مناسب هستند، اما برای شکار طعمه های زنده بسیار بد هستند. به همین دلیل است که باستان شناسان معتقدند اجداد گوشتخوار ما که بیش از یک میلیون سال پیش زندگی می کردند لاشه خوربودند نه شکارچی!
یک نظریه برای اینکه چرا تعداد زیادی استخوان جانوران قصابی شده در حدود 1.8 میلیون سال پیش وارد رکوردهای باستان شناسی شده است این است که در حالی که انسان های اولیه شکارچیان شرور بودند، در میان برخی از کارآمدترین قاتلانی که تا به حال روی زمین پرسه میزدند زندگی می کردند: ببرهای دندان خنجری!
برایانا پوبینر، که در مورد ریشههای گوشتخواری انسان مطالعه میکند، نوشت: «بین یک تا دو میلیون سال پیش، جوامع گوشتخوار بزرگ ساوانای آفریقا نه تنها از شیر، کفتار، پلنگ، یوزپلنگ و سگهای وحشی تشکیل میشدند حداقل سه گونه از ببرهای دندان خنجری ، از جمله یکی که به طور قابل توجهی بزرگتر از بزرگترین شیرهای نر آفریقایی بود در این دسته جای میگرفتند. این گربهها ممکن است طعمههای بزرگتری را شکار کرده باشند و بقایای بیشتری برای انسانهای اولیه باقی گذاشته باشند. مشخص نیست که آیا انسانها «فعالانه» با منتظر ماندن گربههای بزرگ برای کشتن طعمههایشان و سپس ترساندن آنها با پرتاب سنگ یاصداهای بلند آنها را جمعآوری کردهاند، یا اینکه «منفعلانه» آنچه را که شکارچیان دندان خنجری از قتل های خود رها کردند، پاکسازی کرده و استفاده میکردند.
مغز انسان امروزی به مراتب بزرگتر از انسانهای نخستین و سه برابر مغزی است که جد دور ما استرالوپیتکوس، سلف همو، داشت. اما این مغزهای بزرگ هزینه زیادی دارند زیرا برای کار کردن به انرژی زیادی نیاز دارند.
زاراسکا می گوید مغز ما 20 درصد از کل انرژی بدنمان را مصرف می کند. آن را با گربهها و سگها مقایسه کنید که مغزشان تنها به سه تا چهار درصد از کل انرژی نیاز دارد. زاراسکا می گوید که گوشت نقش مهمی در افزایش دریافت انرژی برای تغذیه و تکامل مغزهای بزرگ داشته است. او میگوید: «برخی ازدانشمندان استدلال میکنند که گوشت چیزی است که ما را انسان کرده است. وقتی انسانهای باستانی منحصراً از میوهها، گیاهان و دانهها استفاده میکردند ، انرژی بسیار بیشتری را صرف هضم میکردند. میلیونهاسال پیش، روده انسان طولانیتر و کندتر بود و به تلاش بیشتری برای دریافت کالری محدود از غذاهای علوفهای نیاز داشت.
زاراسکا میگوید در مقایسه با میوهها و گیاهان علوفهای، گوشت یک غذای «باکیفیت» است و دارای انرژی متراکم با کالری و پروتئین فراوان. زمانیکه انسان شروع به افزودن گوشت به رژیم غذایی خود کرد، نیاز کمتری به دستگاه گوارش طولانی و مجهز به پردازش مقدار زیادی مواد گیاهی وجودداشت. به آرامی، طی صدها هزار سال، روده انسان کوچک شد. این باعث آزاد شدن انرژی برای مصرف مغز شد که نهایتا باعث شد مغز انسان مقدار قابل توجهی بزرگ شود .زمانی که انسان شروع به پختن گوشت کرد، هضم سریع و کارآمد آن و گرفتن آن کالری برای تغذیه مغز در حال رشد ما آسانتر شد. اولین شواهد واضح از پختن غذا توسط انسان به حدود 800000 سال قبل باز می گردد، اگرچه می توانست زودتر شروع شود.انسان ها به خوردن گوشت ادامه می دهند زیرا آن را دوست دارند ، نه به خاطر اینکه به آن نیاز دارند.
گوشت به وضوح در تکامل مغز انسان نقش اساسی داشت، اما این بدان معنا نیست که گوشت هنوز بخشی غیرقابل جایگزین از رژیم غذایی انسان مدرن است. زاراسکا میگوید هر غذای پرکالری میتوانست همان تأثیر را روی مغزهای در حال تکامل باستانی ما داشته باشد – «میتوانست کره بادامزمینی باشد» – اما گوشت بطور اتفاقی در دسترس بود
ما امروزه هوس خوردن گوشت داریم، تا حدی، زیرا مغز ما در ساوانای آفریقا تکامل یافته است و هنوز هم به دنبال منابع پروتئینی با انرژی متراکم است. این شبیه میل ما به شکر است، یک کالای کمیاب و سرشار از کالری برای اجداد ما.
اما ما به دلیل اهمیت فرهنگی نیز گوشت هوس می کنیم. فرهنگهای مختلف کم و بیش گوشت محور هستند، اگرچه ارتباط واضحی بین ثروت ومصرف گوشت وجود دارد.کشورهای صنعتی غربی به طور متوسط سالانه بیش از 220 پوند گوشت برای هر نفر تولید می کنند، در حالی که فقیرترین کشورهای آفریقایی به طور متوسط کمتر از 22 پوند برای هر نفر گوشت دارند. رژیم غذایی بیش از حد گوشتی با بیماری های قلبی، دیابت و برخی سرطان ها مرتبط است – چیزهایی که اجداد دور ما هرگز نگران آن نبودند،زیرا آنها آنقدر عمر نکرده اند که قربانی بیماری های مزمن شوند. زاراسکا می گوید: “اهداف زندگی برای اجداد ما بسیار متفاوت از اهداف مابود. هدف آنها زنده ماندن تا روز بعد بود! “